نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!

ساخت وبلاگ
نشسته‌ام توی اسنپ و مسیر رسیدن به دندانپزشکی را چک می‌کنم، نوتیف پیام جدیدی می‌آید: خانم معصومه فراهانی آزمایش شما به شماره GL8*00 آماده می‌باشد. با خیال راحت می‌روم در سایت، نام کاربری و شماره پذیرش را می‌زنم. فایل نتیجه آزمایش دانلود می‌شود. گوشه ذهنم مطمئنم که مشکلی نیست، فوق فوقش یک کمی ویتامین D کم داشته باشم و یک کمی آهن. فایل را باز می‌کنم و عددهای رو به روی هر فاکتور را با عدد کناری‌اش چک می‌کنم. چندتا از فاکتورها به صورت بولد نوشته شده‌اند. کلسترول و چربی تری‌گلیسیرید. هر چه از دوران دانش‌آموزی‌ام در رشته تجربی توی ذهنم هست می‌آید جلوی چشمم. عدد چربی‌های خونم خیلی از حد نرمال بالاتر است. یکه می‌خورم. بعد می‌روم در فاز "انکار". می‌گویم احتمالا زیاد هم بالا نباشد. فایل آزمایش را می‌فرستم برای دوست پزشکم. می‌نویسم انگار چربی‌هایم بالاست، ولی نمی‌فهمم چقدر خطرناک است. اسنپ می‌رسد به مقصد، پیاده تا مطب چند دقیقه‌ای هست، از جلوی خانه‌ای می‌گذرم که روی تابلویش نوشته: محل اقامت سفیر جمهوری سیرالئون. تا حالا اسمش هم به گوشم نخورده. از خودم می‌‌پرسم چرا باید محل اقامت سفیر یک کشور را روی خانه‌اش بنویسند؟ امنیت‌شان را تحت‌الشعاع قرار نمی‌دهد؟ در خانه هم هیچ نگهبانی نیست. سرم را به جمهوری سیرالئون و محل اقامت سفیرش گرم کرده‌ام که اقامت کلسترول و تری‌گلیسیریدها را در خونم فراموش کنم. می‌نشینم توی مطب و می‌بینم دوستم جواب داده. نوشته همه‌ی چربی‌هایت به هم ریخته و ریسک ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی‌ات بالاست. آهن و ویتامین D هم کم است و یکی دو تا چیز دیگر هم برایم می‌نویسد اما تمرکزش روی چربی‌هاست. می‌گوید باید در خورد و خوراکت خیلی دقت کنی، چربی‌های جامد نخوری و ورزشت را جدی بگیر نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 89 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 21:28

یک. پیرمرد این همه قصه را از کجا آورده است؟ این سوالی  بود که امروز از خودم می‌پرسیدم. با خودم می‌گفتم می‌توانست توی هر کتاب یکی از قصه‌هایش را رو کند، ای همه اتفاق جذاب و مهم را چرا یک‌دفعه با هم شروع می‌کند؟ در ادامه قصه کم نمی‌آورد؟ اگر کم نمی‌آورد لااقل به خواننده رحم کند، امان بدهد، نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 85 تاريخ : شنبه 3 ارديبهشت 1401 ساعت: 1:25

بر خلاف تصور خیلی‌ها، محرم ماه غم و ناراحتی نیست. محرم ماهِ رفتنِ غم‌هاست. من همیشه به غم‌های سمج و سفت و سخت قلبم وعده‌ی آمدن محرم را می‌دهم. با آن غم‌های کهنه‌ی مردافکن مدارا می‌کنم تا محرم بیاید. محرم رودخانه‌ی خروشان است، می‌آید، و تو چهل روز فرصت داری همه‌ی غم‌هایت را متصل کنی به آن غمِ خ نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 76 تاريخ : شنبه 3 ارديبهشت 1401 ساعت: 1:25

فردا شب باید بر می‌گشتیم و هنوز نرسیده بودیم. دارم درباره اولین و آخرین پیاده‌روی اربعینمان می‌نویسم.فقط در صورتی به کربلا می‌رسیدیم که شب را نخوابیم و فقط برویم. تند و سریع برویم. می‌رفتیم و اگر جایی می‌ایستادیم فقط برای این بود که دو قطره روغن زیتون بزنم به پایم. خشک شده بودم. مثل لولای در که صدا نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 92 تاريخ : شنبه 3 ارديبهشت 1401 ساعت: 1:25

آقای میم اهل این دیوانه بازی ها بود که یک دفعه بلیط بگیرد و بگوید وسایل ضروری ات را بردار بلند شو برویم. یک دفعه ببینم فرودگاه امام خمینی هستیم. بگویم کجا؟ بگوید زیارت! بیاییم در پناهت بنشینیم. در حرم نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 96 تاريخ : دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت: 22:41

قبل‌تر ها دلم که می‌شکست پروانه می‌شدم؛

حالا اما فقط ویرانه.

نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت: 22:41

روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است به بچه‌ها گفتم نمی‌دانم چرا به دلم افتاده باید تند تند درس‌های فارسی را جلو ببریم. بچهها خندیدند و گفتند ما از زودتر تمام شدن همه درس‌ها استقبال می‌کنیم. روز آخر که نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 98 تاريخ : شنبه 6 ارديبهشت 1399 ساعت: 13:56

 [ یا من لایرجی الّا فضله ای آن‌که به چیزی جز فضلش امیدی نیست]   در نیمه‌دوم بیست‌ویک سالگی‌ام با مفهومی مواجه شدم که همیشه در زندگی‌ام حضور داشت اما متوجهش نبودم، انگار زیاد به چشمم نمی‌آمد. در نیمه نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 255 تاريخ : شنبه 6 ارديبهشت 1399 ساعت: 13:56

من کسی هستم که شب های زیادی را با صدای اشک و ناله به خواب رفته و صبح های زیادی را با همین صدا از خواب برخاسته است، نصف شب های زیادی با صدای گریه های عجیب و بهانه های نامعلوم از خواب پریده، وسط مهمانی نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:14

دعا نکردم. نه پای پنجره فولاد ، نه در روضه های اول محرم تا آخر صفر، نه پای ضریح ارباب؛ دیگر برای شفا گرفتنت دعا نکردم. دعا نکردم خوب بشوی. دیگر صبح های روز تعطیل را با صدای بهانه گیری هایت بلند نشویم. نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع!...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه های نیچه:اولین نوزده ساله ی جمع! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akoochesh7 بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:14